نیکان
شعر آغاز ماه محرم منتظر مانده ام از راه تو برمی گردی ازهمان جاده ی دلخواه تو برمی گردی ای مسافرکه همه چشم به راهت دارند درشب خاطره چون ماه تو برمی گردی دوستت دارم و می دانم که اهل دلی گرگ و میشان سحرگاه تو برمی گردی ندبه خوان شب آدینه ی موعود ،دلم شده سرشار غم و آه تو برمی گردی کرده ام قالی دل نذر که تارش عشقست خوب دانم که به ناگاه تو بر می گردی
خبر ز آمدنت داده اند ای آقا! تمام لشگرت آماده اند ای آقا! جهان پر است ز یا یابن الحسن!، کجایی پس و مردمان به صف ایستاده اند ای آقا! چقدر ساده ام آقا، خیال کردم که به شوق روی تو دل داده اند ای آقا عجب حکایت تلخی ست، شیعیان شما به دام معصیت افتاده اند ای آقا به یک اشاره ی شیطان گناه آماده ست خلاصه امت تو ساده اند ای آقا میان شهر، پی پا رکاب می گردی ولی همه سر سجاده اند ای آقا تو از حسین و علی هم غریب تر هستی نبین که نامه فرستاده اند ای آقا مرا بخر به غلامی ات ای گل زهرا آخر مرا برای شما زاده اند ای آقا
از زلف پریشان تو دارم گله چندان از زلف پریشان تو از زلف پریشان زلفت گره انداخته در کار دلم سخت ای دوست مرا از سر خود وا مکن آسان پنهان نکند راز مرا پردهی اشکم عمریست که دل باختهام، از تو چه پنهان از عشق تو در آتشم، از آتش عشقت حیرانم و حیرانم و حیرانم و حیران یک شهر شود در پیات آوارهی صحرا کافیست که من سر بگذارم به بیابان هر لاله گرفتهست قنوت آمدنت را این خاک ندیدهست به خود بعد تو باران بازآی که در مقدم تو جان بفشانم من زنده از آنم که به عشق تو دهم جان
رو بگردانی زِ ما دنیا جهنم می شود روزیِ ما روز و شب اندوه و ماتم می شود پلكهایت باز كن درهای رحمت را نبند بی نگاه تو دل ما خانه غم می شود عاقبت هركس دلش را شستشو داد از گناه در حریم آیه تطهیر ، مَحرم می شود در سر و رویم شده پیدا دگر موی سپید فرصت دیدار دارد روز و شب كم می شود چون خَمِ گیسوی تو ای لیلیِ صحرا نشین قامت چشم انتظاران شما خم می شود با كمان ابرُوانت زود می ریزد به هم نبض عالم با نگاه تو منظم می شود یا ولی اله راضی می شوی از دست من ؟ ! با رضای تو رضای حق فراهم می شود هر كه زهرا مادرت را الگوی راهش كند وقت لبخند تو مشغول دعا هم می شود خاك پای مادر تو سرمه چشمان ماست دست بوسِ او رسول اللهِ خاتم می شود شك ندارم كه حسین هم با دعای مادرش صاحب كرب و بلا ، اربابِ عالَم می شود گریه ما باعث تسكین قلبِ فاطمه است این حسین جانها به زخم سینه مرهم می شود فاطمیه كربلا شبهای جمعه دیدنی ست مادرت صاحب عزای ذبح اعظم می شود این پسر هم مثل مادر جای تنگی گیر كرد دنده ها اینگونه شكلش نا منظم می شود روضه گودال مثل روضه مسمار شد ماجرای كوچه زیر چكمه ها تكرار شد
دست ما نیست اگر دست به دامان توییم فاطمه خواسته که... بی سر و سامان توییم تا ببینیم کمی از وجنات نبوی... تشنه ی دیدن رخسار درخشان توییم به نگاهی،" به دعایی دل ما را دریاب!" که اسیر کرم و شیوه ی احسان توییم مادر تو اگر امروز مدد فرماید... تا ابد ماه علی! بر سر پیمان توییم از دم شعله ورت محفل ما شور گرفت همگی سینه زن ذکر حسن جان توییم ما شبیه دل زهرای شهیده هرشب... بی قرار و نگرانِ دل سوزان توییم زخم شد چشم ترت گریه نکن... میمیریم دیده گریان غم دیده ی گریان توییم هرشب جمعه برو کرببلا با مادر یاد کن از فقرایت پسر پیغمبر
رو بگردانی زِ ما دنیا جهنم می شود روزیِ ما روز و شب اندوه و ماتم می شود پلكهایت باز كن درهای رحمت را نبند بی نگاه تو دل ما خانه غم می شود عاقبت هركس دلش را شستشو داد از گناه در حریم آیه تطهیر ، مَحرم می شود در سر و رویم شده پیدا دگر موی سپید فرصت دیدار دارد روز و شب كم می شود چون خَمِ گیسوی تو ای لیلیِ صحرا نشین قامت چشم انتظاران شما خم می شود با كمان ابرُوانت زود می ریزد به هم نبض عالم با نگاه تو منظم می شود یا ولی اله راضی می شوی از دست من ؟ ! با رضای تو رضای حق فراهم می شود هر كه زهرا مادرت را الگوی راهش كند وقت لبخند تو مشغول دعا هم می شود خاك پای مادر تو سرمه چشمان ماست دست بوسِ او رسول اللهِ خاتم می شود شك ندارم كه حسین هم با دعای مادرش صاحب كرب و بلا ، اربابِ عالَم می شود گریه ما باعث تسكین قلبِ فاطمه است این حسین جانها به زخم سینه مرهم می شود فاطمیه كربلا شبهای جمعه دیدنی ست مادرت صاحب عزای ذبح اعظم می شود این پسر هم مثل مادر جای تنگی گیر كرد دنده ها اینگونه شكلش نا منظم می شود روضه گودال مثل روضه مسمار شد ماجرای كوچه زیر چكمه ها تكرار شد
قل اعوذ برب عاشقها ... مَلِک الناس، الهِ عاشقها قل اعوذُ ... از اینکه دنیا را بزند آتش، آهِ عاشقها عین، شین، قاف، واژههاشان را این حروف سفید میسازند حرفهای سیاه پیدا نیست، روی تخته سیاه عاشقها ای خدایی که اهل اسراری، که سحرها همیشه بیداری که خودت عاشقی، خبر داری از دلِ بیپناه عاشقها، بعد از این روزهای در زنجیر، درد این طعنههای بیتاثیر برسان مرد مهربانی که بُگذرد از گناه عاشقها برسان مرد مهربانی که، بر خلاف رسوم عاقلها بی تجمل، به تخت بنشیند، بشود پادشاه عاشقها
دلم آشفته و غم بیامان است نگاهم خسته، چشمم نیمهجان است کجایی ای پناه بیپناهان! زمانه با دلم نامهربان است
ای بودنت برای عبادت دلیل من کعبه پر از بت است،کجایی خلیل من؟ دست مرا بگیر که در ابتدای راه وامانده است نفس ضعیف و ذلیل من خشکانده است چشمه ی چشم مرا گناه اینگونه به ثمر نرسیده نخیل من یا ایها العزیز تصدق علی الذلیل اصلا امید نیست به بار قلیل من هرجا که می روم به در بسته می خورم این بار آمدم که تو باشی کفیل من چشم امید من به قنوت نماز توست درمانده از دعاست زبان علیل من این نامه های عجل و عجل بهانه است از اهل کوفه اند تمامی ایل من آقا خودت برای ظهورت دعا بخوان دل خوش نکن به چند نفر از قبیل من درباره وبلاگ به وبلاگ من خوش آمدید آخرین مطالب پيوندها
برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان نیکان و آدرس ataataee.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد. نويسندگان |
||
![]() |