نیکان
دو شنبه 24 مهر 1396برچسب:نیکان, :: 22:28 ::  نويسنده : علی یگانه
عکس و تصویر نگهداشتن دیــــــــن و ایمان در آخرالزمــــــــان مثل نگهداشتن ذغال گداخته در کـــــــــف دست است .....

نگهداشتن دیــــــــن و ایمان در آخرالزمــــــــان

مثل نگهداشتن ذغال گداخته در کـــــــــف دست است .....(پیامبر اکرم


 

«تهران زندگی می‌کردم، کارم در زمینه کامپیوتر بود، روزی از تلویزیون یکی از نمازهایی را که آیت‌الله بهجت (ره) می‌خواندند را دیدم و لذت بردم.

تصمیم گرفتم به قم بروم و نماز جماعتم را به امامت آیت‌الله بهجت (ره) بخوانم، همین کار را هم کردم، به قم رفتم، دیدم بله همان نماز باشکوهی که در تلویزیون دیدم در قم اقامه می‌شود، نمازهای پشت آقا بسیار برایم شیرین و لذت بخش بود، برنامه‌ام را طوری تنظیم کردم که هر روز صبح بروم قم و نماز صبحم را به امامت آقای بهجت بخوانم و به تهران برگردم.

یک سال کارم همین شده بود، هر روز صبح می‌رفتم قم نماز می‌خواندم و برمی‌گشتم، در این زمان شیطان هم بیکار ننشسته بود، هر روز مرا وسوسه می‌کرد که چرا از کار و زندگی می‌زنی و به قم می‌روی؟ خوب همین نماز را در تهران بخوان و … .

کم کم نسبت به فریادهای آیت‌الله بهجت (ره) هنگام سلام دادن آخر نماز حساس شده بودم، آخه چرا آقا فریاد می‌کشه؟ چرا داد می‌زنه؟ چرا با درد سلام می‌ده؟ حساسیتم طوری شده بود که خودم قبل از سلام‌های آقا سلام می‌دادم.

به خودم گفتم من اگر نفهمم چرا آقا موقع سلام آخر نماز فریاد می‌کشه دیگه نمیام قم نماز بخونم، همون تهران می‌خونم، این هفته هفته آخرمه …

یک روز آومدم و رفتم دم درب منزل آقا، در زدم، گفتم باید بپرسم دلیل این فریادهای بلند چیه، رفتم دیدم آقا میهمان داشتند، گوشه اتاق نشستم و در افکار خودم غوطه‌ور شدم، تو ذهن خودم با آقا حرف می‌زدم، آقا اگر بهم نگی می‌رم هان! آقا دیگه نمیام پشتت نماز بخونم هان! تو همین افکار بودم که آیت‌الله بهجت انگار حرفامو شنیده باشه سر بلند کرد و به من خیره شد، به خودم لرزیدم، یعنی آقا فهمیده من چی می‌گفتم؟ من که تو دلم گفتم، بلند حرفی نزدم، چطور شنید؟

سرم را پایین انداختم و آرام از مجلس خارج شدم و به تهران برگشتم، در راه دائما با خودم می‌گفتم آقا چطور حرف‌های من را شنید؟ در همین افکار بودم تا اینکه شب شد و خوابیدم، در خواب دیدم پشت آیت‌الله بهجت (ره) ایستادم و در صف اول نماز می‌خوانم، متعجب شدم، در بیداری اصلا نمی‌توانستم به چند صف جلو برسم چه برسد به اینکه برم صف اول!

خوشحال بودم و پشت آقا نماز می‌خواندم، یک دفعه تعجب کردم، دیدم در جلوی آقا، روبروی محراب یک دربی باز است به یک باغ بزرگ و آباد، آخه این در رو کی باز کردند؟ اصلا قم چنین باغ بزرگی نداره، تعجب کردم، باغ سر سبز و پر از میوه‌ای بود، خدای من این باغ کجا بوده؟ در همین افکار بودم که به سلام آخر نماز رسیدیم، در انتهای نماز و هنگام سلام نماز درب باغ محکم بسته شد، یک لحظه از خواب پریدم.

یعنی من خواب بودم؟ آقا جواب سئوال من رو در خواب دادند، پس راز این فریاد بلند آقا هنگام سلام نماز درد دل کندن از آن باغ آباد و بازگشت به زمین خاکی بود؟ به دلیل این درد آقا فریاد می‌کشید، من جواب سئوالم رو گرفته بودم و پس از آن سه سال دیگر عاشقانه هر روز صبح برای نماز به قم می‌رفتم و سپس به تهران بازمی‌گشتم تا آقا رحلت کردند.»

این مطالب خاطرات یکی از نمازگزاران حضرت آیت‌الله العظمی بهجت (ره) بود که توسط پسر این مرجع تقلید فقید در مراسم سالگرد حضرت آیت‌الله بهجت (ره) در مسجد صاحب الزمان (عج) ورامین بازگو شد.

دو شنبه 24 مهر 1396برچسب:نیکان, :: 22:23 ::  نويسنده : علی یگانه

خدا از چی درست شده؟ چه شکلیه؟

سوألى که براى اکثر مردم ، مسلمون و غیر مسلمون ، کوچیک و بزرگ حتما پیش اومده !؟اینه   که خدا از کجا اومده ، الان کجاست ؟ 

از چى درست شده و قبل از خدا چى بوده !؟؟ 

اگر شما هم دوست دارید جواب این سؤالها رو بگیرید باید بدونید عقل و درک و 

فهم ما قادر نیست به اون مرحله برسه ولى امام على (ع) در مقابل سؤال کفار راجع به خداوند به زیبایی جواب دادند وهم ضعف و عدم درک ما از وجود خداوند را  شرح دادند .

دو شنبه 24 مهر 1396برچسب:نیکان, :: 22:21 ::  نويسنده : علی یگانه

 

دو شنبه 24 مهر 1396برچسب:نیکان, :: 22:14 ::  نويسنده : علی یگانه
 

 

سلام.

سلام ای غایب بی نشان !

ای بهانه ی تمام گریه هایم ! ای آقای ندیده ام!

امشب دلم دوباره بیقراری می کند,

ستاره می شمارد و سراغت را از ماه می گیرد,

 اما گل های باغچه که بیقراری دلم را می بینند

 به جای ماه جواب می دهند:

« ما عمریست هر بهار به امید آمدنش خود آرایی و

عطر افشانی می کنیم

ولی با آمدن پاییز عمر ما به سر می آید و او نمی آید.»

 

 

اینکه آدم برود پیاده روی اربعین و مغضوب خدا و رسولش برگردد یعنی خسران دنیا و آخرت. هیچ فرقی نیست بین آنها که بغض رسول الله را گرفتند چون گفته عرب و عجم برابرند و بردگان را برابر آزادگان قرار داده با آنهایی که با بغض عرب پنجه بر چهره ی اربعین امام حسین می کشند.

آن احمقی که می آید در حرم امام حسین به خادمین آقا توهین می کند کم ندارد از آن احمقی که سنگ به سوی رسول الله می پراند.

تو را به خدا اگر شعور زیارت ندارید خود را به خسران دنیا و آخرت نیاندازید.

دو شنبه 24 مهر 1396برچسب:نیکان، اربعین, :: 22:8 ::  نويسنده : علی یگانه

 

سلامت می گویم ای صحرا، که رنگ و بوی منا داری
بلایت را می خرم با جان، اگر نام کربلا داری
نمانَد برایم نه سقا نه آبی، نمانَد به رویم به جز خون خضابی
بجز تیر و نیزه بجز تیغ و خنجر، به هل من معینم نیاید جوابی
بنگر، در خیمه ها طفلانم را بشنو، حزن صوت قرآنم را
اینجا، گیرم عید قربانم را
(هذا، موضعُ کرب و بلا)

سرم را بر نیزه گر بردند، ندارد قابل به پای تو
به رگ های گردنم سوگند، نمی خواهم جز رضای تو
نمی خواهم از آسمان ها سپاهی، به جز تو ندارم خدایا گواهی
انیسم تو هستی در این دشت غربت، پناهم تو هستی در این بی پناهی
من هم، مثل پدر تنها تنها ماندم، با ابن ملجم ها تنها
ماندم، چون مادرم زهرا تنها
(هذا، موضعُ کرب و بلا)

خبر داری از علی اکبر، که فردا آماج شمشیر است
که طفل شش ماهه ام فردا، اسیر بغضی گلو گیر است
خبر داری از آن ترک خورده لب ها، خبرداری از ساقی و دست خالی
خبر داری از غارت مهد اصغر رباب و تماشای طفل خیالی
آتش خیمه زند در خیمه ها، از آب خالی شود مشک سقا
سرها بر نی رود صحرا صحرا
(هذا، موضعُ کرب و بلا)

شاعر: میلاد عرفان پور

در دل مانده رویایت، بر لب نام زیبایت
اربابم حسین جان، می میرم برایت
ای نام و نشان من، جان من جهان من
می گیرم سراغت، می گریم ز داغت
خونت جوهر هستی، شورت در سر هستی
آه ای راز عطشان، جانم را بسوزان
در دل مانده رویایت، بر لب نام زیبایت
اربابم حسین جان، می میرم برایت
مصباح الهدایی تو، محبوب خدایی تو
روشن از تو راهم، محتاج نگاهم
ای عشق نخستینم، معیار دل و دینم
جانم را رها کن، نذر کربلا کن
در دل مانده رویایت، بر لب نام زیبایت
اربابم حسین جان، می میرم برایت
ای خاکت بهشت من، زیبا سرنوشت من
ای حصن حصینم، باقی از تو دینم
نامت محییُ الاموات، مِهرت قاضی الحاجات
جان عالمی تو، اسم اعظمی تو
در دل مانده رویایت، بر لب نام زیبایت
اربابم حسین جان، می میرم برایت

شاعر: میلاد عرفان پور

دو شنبه 10 مهر 1396برچسب:نیکان، عاشورا, :: 21:28 ::  نويسنده : علی یگانه

مپندار که تنها عاشورائیان را بدان بلا آزموده اند و لاغیر…

صحرای بلا به وسعت همه تاریخ است

ای دل چه میکنی؟ میمانی یا میروی؟

داد از آن اختیار که تو را از حسین(ع) جدا کند.

سید مرتضی آوینی
دو شنبه 10 مهر 1396برچسب:نیکان، عاشورا, :: 21:28 ::  نويسنده : علی یگانه

بسم الرب الحسین (علیه السلام)

 

می خواستم از این روزهای غرق در ماتم بنویسم ،اما بغض امانم نداد ...

 
محرم
 

 

 

می خواستم از حسین(علیه السلام) و از وسعت بی انتهایش بنویسم ،اما پرده ی اشک چشمانم را پوشاند ...

 

می خواستم از عباس علمدار (علیه السلام) و از مردانگی بی مثالش بنویسم ،اما دستهایم از شرم دست های بریده اش ،توان نوشتن نداشت ...

 

مگر می شود این همه بزرگی را به تصویر کشید ؟

 

مگر می شود این همه زیبایی را به قلم درآورد ؟

 

مگر می شود این همه صبر و استقامت را دید و از خود بی خود نشد ؟

 

الله اکبر از این همه عظمت ... از این همه استقامت و فداکاری ...  از این ایمان راسخ ...

 

آیا براستی این رمز عظمت عاشورا نیست که تنها در نیمی از روز، چنین تابلوی زیبا و بی بدیلی خلق می شود ؟

 

آیا این رمز جاودانگی حسین (علیه السلام) و یارانش نیست که در دشت نینوا ،اینگونه خوبیها، صبوری ها، وفای به عهد ها و پایمردی ها در هم می آمیزد ؟

 

آه ای زینب (سلام الله علیها)  عزیز  ،

 

چه کشیده ای این روزها ؟

درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید
آخرین مطالب
پيوندها

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان نیکان و آدرس ataataee.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان


ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت: