نیکان
شنبه 6 آبان 1396برچسب:نیکان, :: 21:44 ::  نويسنده : علی یگانه

بسم رب المهدی روحی فداه

 

بمناسبت اول ذی الحجه که مصادف با سالروز ازدواج مولا علی و حضرت زهرا علیهماالسلام است

 

میهمان شهدا هستیم با خاطراتی چند از ازدواجشون

 

بدون هیچ وجهی

 

بنای ازدواجم با مصطفی عشق او به ولایت بود، دوست داشتم دستم را بگیرد و از این ظلمات و روزمرگی بیرون بیاورد.همین مبانی بود که مهریه ام را با بقیه مهرها متفاوت کرده بود.

مهریه ام قرآن کریم بود و تعهد از داماد که مرا در راه تکامل و اهل بیت و اسلام هدایت کند.

اولین عقد در شهر صور بود که عروس چنین مهریه ای داشت یعنی در واقع هیچ وجهی در مهریه اش نداشت.

(راوی: همسر شهید مصطفی چمران)

 

 

اهل نماز و روزه

خواستگارها آمده و نیامده،پرس و جو می کردم که اهل نماز و روزه هستند یا نه؛ باقی مسائل برایم مهم نبود.

حمید هم مثل بقیه؛ اصلا برایم مهم نبود که خانه دارد یا نه؛ وضغ زندگیش چطور است؛ اینها معیار اصلیم نبود.

شکر خدا حمید از نظر دین و ایمان کم نداشت و این خصوصیتش مرا به ازدواج با او دلگرم می کرد. حمید هم به گفته خودش حجاب و عفت من را دیده بود و به اعتقادم درباره امام و ولایت فقیه و انقلاب اطمینان پیدا کرده بود، در تصمیمش برای ازدواج مصمم تر شده بود.

(راوی: همسر شهید حمید ایرانمنش)

 

 

هم رنگی کارها

من وحمید به کمترین چیزها راضی بودیم؛ به همین خاطر بود که خریدمان، از یک دست آینه وشمعدان و حلقه ازدواج بالاتر نرفت! برای مراسم، پیشنهاد کردم غذا طبق رسم معمول تهیه شود که به شدت مخالفت کرد!

گفت: « کیو گول می زنیم، خودمون یا بقیه رو؟ اگر قراره مجلسمون رو این طوری بگیریم، پس چرا خریدمون رو اونقدر ساده گرفتیم؟! مطمئن باش این جور بریز و بپاش ها اسرافه و خدا راضی نیست. تو هم از من نخواه که برخلاف خواست خدا عمل کنم.» با این که برای مراسم، استاندار، حاکم شرع وجمعی از متمولین کرمان آمده بودند، نظرش تغییری نکرد وهمان شام ساده ای که تهیه شده بود را بهشان داد! حمید می گفت: «شجاعت فقط توی جنگیدن و این چیزها نیست؛ شجاعت یعنی همین که بتونی کار درستی رو که خلاف رسم و رسومه، انجام بدی.»

(راوی: همسر شهید حمید ایرانمنش)

 

فقط لباس

زمان ما هم مثل همیشه، رسم و رسوم ازدواج زیاد بود. ریخت و پاش هم بیداد می کرد.ولی ما از همان اول ساده شروع کردیم؛ خریدمان یک بلوز ودامن برای من بود و یک کت وشلوار برای مرتضی. چیز دیگری را لازم نمی دانستیم. به حرف و حدیث ها و رسم و رسوم هم کاری نداشتیم؛ خودمان برای زندگی مان تصمیم می گرفتیم. همین ها بود که زندگی مان را زیباتر می کرد.

(راوی: سید مرتضی آوینی)

 

 

با وضو وارد شوید، توکل به خدا

اول حسن خودش را معرفی کرد. بعد مسائل کلی مطرح شد. ایشان در همه حرف‌ها، تأکیدش روی مسائل اخلاقی بود.

یادم نمی رود، قبل از این که وارد این جلسه شوم، وضو گرفتم ودو رکعت نماز خواندم و گفتم: «خدایا خودت از نیت من با خبری؛ هر طور صلاح می دانی این کار را به سرانجام برسان.» بعدها در دست نوشته های او هم خواندم که نوشته بود: برای جلسه خواستگاری با وضو وارد شدم و همه کارها را به خدا واگذار کرد.

(راوی: همسر شهید غلامحسین افشردی (حسن باقری) )

 

 

نماز شکر

میلاد پیامبر اکرم(ص) بود که مهریه را معین کردند. همان روز هم با حضور فامیل ها یک مراسم عقد ساده برگزار کردیم. صیغه عقد را که خواندند، رفتیم با هم صحبت کنیم.دیدیم دنبال چیزی می گردد؛ گفت: «اینجا یه مُهر هست؟» پرسیدم«مُهر برای چی؟ مگه نماز نخوندی؟!» گفت: «حالا تو یه مُهر بده.» گفتم: «تا نگی برای چی می خوای، نمی دم.» می خواست نماز شکر بخواند که خدا در روز میلاد رسول الله به او همسر عطا کرده! ایستادیم و با هم نماز شکر خواندیم.

(راوی: همسر شهید عبدالله میثمی)

 

 

 

 

 

شهادت شهادت همه آرزومه

شهادت شهادت رویای ناتمومه

 

 

اللهم ارزقنی توفیق الشهادة فی سبیلک(گمنام)

شنبه 6 آبان 1396برچسب:نیکان, :: 21:43 ::  نويسنده : علی یگانه

 

صلی الله علیک یا اباعبدالله الحسین علیه السلام

 

 

 

بی سر و سامان توام یا حسین

دست به دامان توام یا حسین

 

 

 

ارباب خوبم دوباره داره محرمت میاد

باز هم غم غربتت و غم اسارت عمه جان زینب...

 

خداکنه که امسال، سال ظهور و حضور مولامون باشه

 

همسنگرای ولایی بزگوار، تو این ایام هر کی دلش شکست برا اومدن آقا دعاکنیم و برا همدیگه

 

 

 

 

شهادت شهادت همه آرزومه

شهادت شهادت رویای ناتمومه

 

 

اللهم ارزقنی توفیق الشهادة فی سبیلک(گمنام)

شنبه 6 آبان 1396برچسب:نیکان, :: 21:40 ::  نويسنده : علی یگانه
 

 

 

بسم رب المهدی روحی فدا

 

دقت کردین کلمات وارانه چگونه اند؟

گنج جنگ می شود

درمان نامرد

قهقهه هق هق

 

ولی درد همان درد است...

 

و گرگ همان گرگ...

نمی دانم چرا من نم زده است؟

راه گویی هار شده

روز به زور می گذرد

آشنا را جز در انشا نمی بینی

و چه سرد است این درس زندگی

اینجاست که مرگ برایم گرم می شود...

چرا که درد همان درد است...

یابن الحسن این روزها دلم فقط آرامش وارانه می خواهد...

آقاجانم !

درد را کوچکتر از همه نوشتم تا بگم دردهای دنیا ارزشی ندارند برا غصه خوردن...

اما آقاجانم می دونید درد اصلی ما چیه؟؟؟

 

درد ما غیبت شماست

 

درد ما نبود حضور فیزیکی شماست...

الهی عجل لولیک الفرج المهدی روحی فدا

 

به امید روزی که شهید گمنام شوم...

 

 

 

اللهم الرزقنی توفیق الشهادة فی سبیلک(گمنام)

 

دو شنبه 24 مهر 1396برچسب:نیکان, :: 22:34 ::  نويسنده : علی یگانه

 

امام صادق علیه السلام:
سنگین ترین چیزی که روز قیامت در ترازوی اعمال قرار داده می شود صلوات بر محمد و اهل بیت اوست.

دو شنبه 24 مهر 1396برچسب:نیکان، عاشورا, :: 22:33 ::  نويسنده : علی یگانه

 

خواب بودم، خواب دیدم مرده ام/
بی نهایت خسته و افسرده ام/
تا میان گور رفتم دل گرفت/
قبر کن سنگ لحد را گل گرفت/
روی من خروارها از خاک بود/
وای، قبر من چه وحشتناک بود!
بالش زیر سرم از سنگ بود/
غرق ظلمت، سوت و کور تنگ بود/
هر که آمد پیش، حرفی راند و رفت/
سوره ی حمدی برایم خواند و رفت/
خسته بودم هیچ کس یارم نشد/
زان میان یک تن خریدارم نشد/
نه رفیقی، نه شفیقی، نه کسی/
ترس بود و وحشت و دلواپسی/
ناله می کردم ولیکن بی جواب/
تشنه بودم، در پی یک جرعه آب/
آمدند از راه نزدم دو ملک/
تیره شد در پیش چشمانم فلک/
یک ملک گفتا: بگو دین تو چیست؟
دیگری فریاد زد: رب تو کیست؟
گر چه پرسش ها به ظاهر ساده بود/
لرزه بر اندام من افتاده بود/
هر چه کردم سعی تا گویم جواب/
سدّ نطقم شد هراس و اضطراب/
از سکوتم آن دو گشته خشمگین/
رفت بالا گرزهای آتشین/
قبر من پر گشته بود از نار و دود/
بار دیگر با غضب پرسش نمود:
ای گنه کار سیه دل، بسته پر/
نام اربابان خود یک یک ببر/
گوئیا لب ها به هم چسبیده بود/
گوش گویا نامشان نشنیده بود/
نامهای خوبشان از یاد رفت/
وای، سعی و زحمتم بر باد رفت/
چهره ام از شرم میشد سرخ و زرد/
بار دیگر بر سرم فریاد کرد:
در میان عمر خود کن جستجو/
کارهای نیک و زشتت را بگو/
هر چه می کردم به اعمالم نگاه/
کوله بارم بود مملو از گناه/
کارهای زشت من بسیار بود/
بر زبان آوردنش دشوار بود/
چاره ای جز لب فرو بستن نبود/
گرز آتش بر سرم آمد فرود/
عمق جانم از حرارت آب شد/
روحم از فرط الم بی تاب شد/
چون ملائک نا امید از من شدند/
حرف آخر را چنین با من زدند:
عمر خود را ای جوان کردی تباه/
نامه اعمال تو باشد سیاه/
ما که ماموران حق داوریم/
پس تو را سوی جهنم می بریم/
دیگر آنجا عذر خواهی دیر بود/
دست و پایم بسته در زنجیر بود/
نا امید از هرکجا و دل فکار/
می کشیدندم به خِفّت سوی نار/
ناگهان الطاف حق آغاز شد/
از جنان درهای رحمت باز شد/
مردی آمد از تبار آسمان/
دیگران چون نجم و او چون کهکشان/
صورتش خورشید بود و غرق نور/
جام چشمانش پر از خمر طهور/
چشمهایش زندگانی می سرود/
درد را از قلب انسان می زدود/
بر سر خود شال سبزی بسته بود/
بر دلم مهرش عجب بنشسته بود/
کِی به زیبائی او گل می رسید/
پیش او یوسف خجالت می کشید/
دو ملک سر را به زیر انداختند/
بال خود را فرش راهش ساختند/
غرق حیرت داشتند این زمزمه/
آمده اینجا حسین فاطمه؟!
صاحب روز قیامت آمده/
گوئیا بهر شفاعت آمده/
سوی من آمد مرا شرمنده کرد/
مهربانانه به رویم خنده کرد/
گشتم از خود بی خود از بوی حسین (ع)/
من کجا و دیدن روی حسین (ع)/
گفت: آزادش کنید این بنده را/
خانه آبادش کنید این بنده را/
اینکه این جا این چنین تنها شده/
کام او با تربت من وا شده/
مادرش او را به عشقم زاده است/
گریه کرده بعد شیرش داده است/
خویش را در سوز عشقم آب کرد/
عکس من را بر دل خود قاب کرد/
بارها بر من محبت کرده است/
سینه اش را وقف هیئت کرده است/
سینه چاک آل زهرا بوده است/
چای ریز مجلس ما بوده است/
اسم من راز و نیازش بوده است/
تربتم مهر نمازش بوده است/
پرچم من را به دوشش می کشید/
پا برهنه در عزایم می دوید/
بهر عباسم به تن کرده کفن/
روز تاسوعا شده سقای من/
اقتدا بر خواهرم زینب نمود/
گاه میشد صورتش بهرم کبود/
تا به دنیا بود از من دم زده/
او غذای روضه ام را هم زده/
قلب او از حب ما لبریز بود/
پیش چشمش غیر ما ناچیز بود/
با ادب در مجلس ما می نشست/
قلب او با روضه ی من می شکست/
حرمت ما را به دنیا پاس داشت/
ارتباطی تنگ با عباس داشت/
اشک او با نام من می شد روان/
گریه در روضه نمی دادش امان/
بارها لعن امیه کرده است/
خویش را نذر رقیه کرده است/
گریه کرده چون برای اکبرم/
با خود او را نزد زهرا (س) می برم/
هرچه باشد او برایم بنده است/
او بسوزد، صاحبش شرمنده است/
در مرامم نیست او تنها شود/
باعث خوشحالی اعدا شود/
گرچه در ظاهر گنه کار است و بد/
قلب او بوی محبت میدهد/
سختی جان کندن و هول جواب/
بس بود بهرش به عنوان عقاب/
در قیامت عطر و بویش می دهم/
پیش مردم آبرویش می دهم/
آری آری، هرکه پا بست من است/
نامه ی اعمال او دست من است/
ناگهان بیدار گردیدم زخواب/
از خجالت گشته بودم خیس آب/
دارم اربابی به این خوبی ولی/
می کنم در طاعت او تنبلی؟
من که قلبم جایگاه عشق اوست/
پس چرا با معصیت گردیده دوست؟
من که گِریَم بهر او شام و پگاه/
پس به نامحرم چرا کردم نگاه؟

دو شنبه 24 مهر 1396برچسب:نیکان, :: 22:32 ::  نويسنده : علی یگانه

 

 
دائم دلم برای حرم تنگ می شود
دست تهی برای کرم تنگ می شود
من شاعری شدم که دو دستش قلم
شده گاهی دلم برای قلم تنگ می شود

دو شنبه 24 مهر 1396برچسب:نیکان, :: 22:31 ::  نويسنده : علی یگانه

 

روایت حضرت امیرالمؤمنین (ع) در مورد گروهک "داعش"
♥•٠·
حضرت امیر المومنین علی علیه السلام 1400 سال پیش فرمودند: "إذا رأیتم الرایات السود فالزموا الأرض ولا تحرکوا أیدیکم ولا أرجلکم ثم یظهر قوم ضعفاء لا یُوبه لهم قلوبهم کزُبَر الحدید هم أصحاب الدولة لا یفون بعهد ولا میثاق یدعون إلى الحق ولیسوا من أهله "أسماؤهم الکنى ونسبتهم القرى” حتى یختلفوا فیما بینهم ثم یؤتی الله الحق من یشاء..." (1)
ترجمه: زمانی که پرچم های سیاه را دیدید از جای خود حرکت نکنید - به این معنا که دعوت آنان باطل است و نباید به کمک آنان بشتابید - سپس قومی ضعیف ظاهر می شوند که قلب هایشان مانند براده های آهن سخت است، آنها وفادار به هیچ عهدی نیستند، به حق فرا می خوانند در حالیکه از آن نیستند، اسامی شان، کنیه و نسبت هایشان از نام شهرها گرفته شده؛ تا اینکه در بین خود اختلاف نظر پیدا می کنند و خداوند خداوند اهل حق – هر کسی که بخواهد- را ظاهر می سازد..."
گفته می شود این سخن که مفهوم آن تماما با تروریست های "داعش" منطبق است کسانی که پرچم های سیاه دارند، اسامی شان، کنیه است مانند "ابو مصعب، ابوالبراء و..." و نسبت هایشان به شهرها می رسد مانند "البغدادی، الحرانی و..." .
شایان ذکر است، حدیث فوق در کتاب "احقاق الحق و ازهاق الباطل" ذکر شده است.

دو شنبه 24 مهر 1396برچسب:نیکان, :: 22:30 ::  نويسنده : علی یگانه
دو شنبه 24 مهر 1396برچسب:نیکان, :: 22:29 ::  نويسنده : علی یگانه
دو شنبه 24 مهر 1396برچسب:نیکان, :: 22:28 ::  نويسنده : علی یگانه

أَوَلَمْ يرَ الْإِنْسَانُ أَنَّا خَلَقْنَاهُ مِنْ نُطْفَةٍ فَإِذَا هُوَ خَصِيمٌ مُبِينٌ(يس/77)

آيا انسان نمی داند که ما او را از نطفه‌ای بی ارزش آفريديم؟!

و او (چنان صاحب قدرت و شعور و منطق شد که)

به مخاصمه آشکار با ما برخاست!

درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید
آخرین مطالب
پيوندها

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان نیکان و آدرس ataataee.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان


ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت: