نیکان
چهار شنبه 4 شهريور 1394برچسب:شهداء، دفاع مقدس، فداکـاری, :: 1:1 ::  نويسنده : علی یگانه

 فرمانده ها شلوغ می کردند و سربه سرش می گذاشتند. باز ساکت بود.

کاظمی یکی از فرمانده ها گفت : حاجی ! حالا همین جا صبحونه مونو می خوریم ، یه ساعتی می خوابیم ، بعد هم هرکسی می ره دنبال کار خودش .

حاج حسین گفت : من باید برم خط ، با بچه های مهندسی قرار گذاشته ام.

زاهدی یکی دیگه از فرماندهان بلند شد و رفت بیرون ، سوار ماشین حاج حسین شد و اونو  فرو کردش توی گل . چهار چرخ ماشین حاج حسین توی گل بود ، سپس گفت : حالا اگه میتونی برو !

حاج حسین ، لبخند از روی صورتش پاک شد. بلند شد و بی آنکه حرفی بزنه ، رفت سوار ماشینش که چهار چرخش توی گل بود شد. دنده عقب گرفت. ماشین از توی گل درآمد. رفت و فرمانده هان فقط نگاه میکردند. 

مطلب فوق یکی از صدها خاطره‌ای است که از سردار رشید اسلام شهید حاج حسین خرازی فرمانده لشکر 14 امام حسین (ع) که بغیر از افتخار شهادت ، مفتخر به نشان جانبازی نیز بود و یک دست خود را قبل از عروجش هدیه داده بود ، از سوی همرزمانش نقل شده است.

یادش گرامی و راهش پُر رهرو

چهار شنبه 3 شهريور 1394برچسب:عطا، دفاع مقدس، شهداء، فداکـاری، خاطره, :: 23:57 ::  نويسنده : علی یگانه
نویسنده : بنده ناچیز خدا - ساعت ٦:٤٩ ‎ب.ظ روز دوشنبه ٤ مهر ۱۳٩٠
 

امروز روز پنجم است که در محاصره هستیم ، آب و نان را جیره بندی کرده ایم ، عطش همه را هلاک کرده ، حالا همه با شهدا در کنار هم در انتهای کانال خوابیده ایم. دیگر کسی تشنه نیست و امیدوارند به دست سیدالشهداء سیراب شوند.

{یادداشت یکی از شهدای گردان حنظله لشگر 27 محمد رسول الله (ص) که در کانال منطقه عملیاتی فکه در حین تفحص بدست آمده است}

 

 

 
     
 

درساعت 9:55دقیقه روز 7 آذر ماه 1359 ناوچه پیکان به سوی منطقه دریایی مورد نظر حرکت کرد تا جایگزین ناوچه گرز که تا این لحظه وظیفه گشت دریایی منطقه را بر عهده داشت گردد ناوچه پیکان با ورود به منطقه رزمی ماموریت یافت تا پشتیبانی آتش مورد نیاز تکاوران پیاده شده بر سکوی نفتی البکر را فراهم سازد
درنتیجه در ساعت 22 ناوچه پیکان در کنار سکوی نفتی پهلو می گیرد و درگیر تبادل آتش با شناور های دشمن که به تازگی وارد منطقه شده بودند می شود. در این زمان ناوچه های موشک انداز اوزای عراقی در منطقه آرام آرام پخش می شدند و حضور آنها تهدید برای هرنوع شناوری بود بخصوص آنکه از برتری تعداد خود همراه با پشتیبانی هوایی بر خوردار بودند درنتیجه ناوچه پیکان از ورود ناوچه جوشن به منطقه ممانعت نمود جوشن نیز زیر حملات ثانویه هوایی جنگنده های میگ 23 قرار داشت که نهایتا موفق به سرنگونی دو فروند جت دشمن شد و با باقیمانده مهمات خود آتش دشمن را پاسخ می داد تااین زمان حداقل دوفروند ازناوچه های اوزا هدف موشک های هارپون قرار گرفته بودند.



ادامه مطلب ...
سه شنبه 3 شهريور 1394برچسب:عطا، شهداء، دفاع مقدس، فداکـاری، عشق, :: 23:54 ::  نويسنده : علی یگانه
 

صبح روز اول آذر ماه 1359 در اقدامی بی سابقه برای تقدیر و تشکر از شجاعت ها و شهامت های او در بیش از 50 ماموریت جنگی خطرناک ، بلوار منتهی به منطقه هوایی شیراز را به نام او کرده و حواله یک قطعه زمین را به او دادند.

او درباره این مراسم نوشت : غرور و شادی را در چشم های همسرم دیدم ، خانواده ام نیز خوشحال بودند ، حواله زمین را که دادند دستم ، فقط به خاطر دل همسرم گرفتم و به خاطر او و مردم که این همه محبت دارند و خوبند ، پشت تریبون رفتم ، ولی همین که پایم به خانه رسید ، دیگر طاقت نیاوردم ، حواله را پاره کردم و ریختم زمین ، یعنی فکر می کنند ما پرواز می کنیم و می جنگیم تا شجاعت های ما را ببینند و به ما حواله خانه و زمین بدهند؟

او کسی نیست جز خلبان شهید عباس دوران که  نبرد درخشان هوایی او با میگ های عراقی در جدول آمارها و رکورد درگیرهای هوا به هوای جهان با نام A-Dowran ثبت و بسیار پرآوازه و برای هر ایرانی غرورآفرین است.

سه شنبه 3 شهريور 1394برچسب:عطا، عشق، ابرازمحبت، فداکـاری، صداقت, :: 23:53 ::  نويسنده : علی یگانه

دیوانگی بد نیست

هوس کرده ام

چنان گیــــــج شوم از تو

چنان مست شوی از من

که زمین سرگیجه بگیرد

و اشتباهی سالی سیصد و شصت و شش دور بگردد

یکـــ روز اضافــــه تر به دور تو...

 

 بعد از نثار جان ،

برایش یک نام مانده بود ،

رضا به آن هم نشد ؛

شهید گمنام

فرزند روح الله

 

 

هفته دفاع مقدس و یاد تمامی شهیدان این مرز و بوم گرامی باد.

شادی روح تمامی شهدا صلوات

 

 گلدسته ات 

کهکشانى است

 که سیاهى شهر را تکذیب مى کند

 پیرامون تو همه چیز بوى ملکوت مى دهد

 کاشى هاى ایوانت

 و این سؤال همیشه

 که چگونه مى توان آسمانها را

 در مربعى کوچک خلاصه کرد

و پنجره فولاد

 التماسهاى گره خورده

 و بغضهایى که پیش پاى تو باز مى شوند

 

سه شنبه 3 شهريور 1394برچسب:عطا، امام رضا(ع)، شهداء، دفاع مقدس، توسل, :: 23:35 ::  نويسنده : علی یگانه

اوایل سال 72 بود و گرماى فکه ، در منطقه عملیاتى والفجر مقدماتى ، بین کانال اول و دوم ، مشغول کار بودیم. چند روزى مى‌شد که شهید پیدا نکرده بودیم. هر روز صبح زیارت عاشورا مى‌خواندیم و کار را شروع مى‌کردیم. گره و مشکل کار را در خود مى‌جستیم. مطمئن بودیم در توسل‌هایمان اشکالى وجود دارد.

آن روز صبح ، کسى که زیارت عاشورا مى‌خواند ، توسلى پیدا کرد به امام رضا(ع). شروع کرد به ذکر مصائب امام هشتم و کرامات او ، مى‌خواند و همه زار زار گریه مى‌کردیم. در میان مداحى ، از امام رضا طلب کرد که دست ما را خالى برنگرداند ، ما که در این دنیا همه خواسته و خواهشمان فقط بازگردانیدن این شهدا به آغوش خانواده‌هایشان است و بس ...

هنگام غروب بود و نزدیک تعطیل کردن کار و برگشتن به مقر ، دیگر داشتیم ناامید مى‌شدیم ، خورشید مى‌رفت تا پشت تپه ماهورهاى روبه‌رو پنهان شود. آخرین بیل‌ها که در زمین فرو رفت ، تکه‌اى لباس توجهمان را جلب کرد ، همه سراسیمه خود را به آنجا رساندند ، با احترام و قداست ، شهید را از خاک درآوردیم ، شهیدى آرام خفته به خاک.

یکى از جیب‌هاى پیراهن نظامى‌اش را که باز کردیم تا کارت شناسایى و مدارکش را خارج کنیم ، در کمال حیرت و ناباورى ، دیدیم که یک آینه کوچک ، که پشت آن تصویرى نقاشى از تمثال امام رضا(ع) نقش بسته ، به چشم مى‌خورد ، از آن آینه‌هایى که در مشهد ، اطراف ضریح مطهر مى‌فروشند.

گریه‌مان درآمد ، همه اشک مى‌ریختند ، جالبتر و سوزناک‌تر از همه زمانى بود که از روى کارت شناسایى اش فهمیدیم نامش «سید رضا» است. شور و حال عجیبى بر بچه‌ها حکم فرما شد. ذکر صلوات و جارى شدن اشک ، کمترین چیز بود.

شهید را که به شهرستان ورامین بردند ، بچه‌ها رفتند پهلوى مادرش تا سرّ این مسئله را دریابند ، مادر شهید بدون اینکه اطلاعى از این امر داشته باشد ، بی مقدمه گفت: «پسر من علاقه و ارادت خاصى به حضرت امام رضا(ع) داشت...»

آن هنگام که تمنای اجابت دعا در درون شعله می کشد ، آدمی هر لحظه بیشتر به سوی تو میل می کند و با دیدن گلدسته های بارگاهت و گنبد طلایی ات بارقه های امید در دلش جوانه میزند و سیل الطافت همچون آبی برشعله های سوزان دل جاری میشود یا ثامن الحجج

ای کـاش کـبوتر حریمـت باشم

                       یا هم نفس صبح و نسیمت باشم

از چشـم دلم بیا و بردار حـجاب

                        تا زائر چشـمان رحیمـت باشـم

ولادت خورشید هشتم ، شمس الشموس طوس

السلطان علی ابن موسی الرضا علیه آلاف التحیه والثناء مبارک باد.

سه شنبه 3 شهريور 1394برچسب:عطا، امام رضا(ع)، اهل بیت، توسل، سفر, :: 23:33 ::  نويسنده : علی یگانه

تو دل یه مزرعه یه کلاغ رو سیاه
هوایی شده بره پابوس امام رضا

اما هی فکر میکنه اونجا جای کفتراست
آخه من کجا برم یه کلاغ که رو سیاست

من که توی سیاهیا از همه رو سیاه ترم
میون اون کبوترا با چه رویی بپرم

تو همین فکرا بودش کلاغ عاشق ما
یه دلش میگفت برو یه دلش میگفت بمون

که یه هو صدایی گفت تو نترس و راهی شو
به سیاهی فکر نکن تو یه زائری برو

من که توی سیاهیا از همه رو سیاه ترم
میون اون کبوترا با چه رویی بپرم

 

 

دل من گم شد ، اگر پیدا شد

بسپارید امانات رضا

و اگر از تپش افتاد دلم ،

ببریدش به ملاقات رضا

از رضا خواسته ام تا شاید ،

بگذارد که غلامش بشوم

همه گفتند محال است اما ،

دلخوشم من به محالات رضا

 

 

 

معصومه علیهاالسلام ، تفسیر معصومیت است که روزگاری در مدینه طلوع کرد.

معصومه علیهاالسلام ، اقامت غربت است در روزگار غریب نگاه‏ها

معصومه علیهاالسلام ، تفسیر بلند تبعیت است از ولایت

معصومه علیهاالسلام ، نگاه سبزی است که از معصومیت سرچشمه می‏گیرد

معصومه علیهاالسلام ، روزگار دلدادگی است و از غربت به قربت رسیدن

 

 

بانوى نجیب عترت!...

خدا را شاکریم که طعم محبت‏ شما را به ما چشانده است.

درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید
آخرین مطالب
پيوندها

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان نیکان و آدرس ataataee.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان


ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت: