نیکان

حسین زاده دریک امریکا دکتر اسماعیل حسین زاده استاد اقتصاد دانشگاه دریک آمریکا گفت: تیم اقتصادی دولت، روحانی را ناخواسته و نادانسته مجری سیاست‌های اقتصادی نئوکلاسیک و موجب فقیرتر شدن فقرا و کاهش برنامه‌های حمایتی دولت از کارگران و مستضعفان ارزیابی کرد. نگرش اقتصادی دولت ،در علم و تجربه مردود شده/"دولت کوچک یعنی کارآمد" دروغ از آب درآمد

 

سخنگوی ارتش جمهوری اسلامی ایران از امدادرسانی نیروهای ارتش به حادثه دیدگان بهمن در محورهای هراز و فیروزکوه خبرداد







ادامه مطلب ...

امداد و کمک رسانی تکاوران نیروی زمینی ارتش به حادثه دیدگان سقوط بهمن در جاده هراز و فیروزکوه، امیر سرتیپ دوم اسدی فرمانده قرارگاه عملیاتی لشکر ۲۳ تکاور گفت: بلافاصله پس از حادثه ناگوار سقوط بهمن در جاده هراز، ستاد بحران نزاجا به تکاوران مراتکاور نزاجا اعلام کرد که با حضور در منطقه به کمک حادثه دیدگان بشتابند.
وی افزود: در کمتر از یک ساعت تکاوران مجرب و امداد رسان با سه دستگاه خودروی کراس ( خودروی کشنده) یک دستگاه امبولانس به همراه تیم پزشکی، تجهیزات گرمایشی، تعداد ۱۰ نفر از تکاوران امداد رسان و فرمانده گردان به منطقه حضور یافتند. امیر اسدی در ادامه گفت: تعداد چندین خودرو و سرنشیان که در بهمن گرفتار شده را نجات دادند و متاسفانه تعداد چند نفر از هم وطنان عزیزمان که جان خود را ازدست دادند را از زیر بهمن بیرون کشیدند.
فرمانده قرارگاه عملیاتی لشکر ۲۳ نزاجا اظهار داشت: نیروی زمینی ارتش در اوج امادگی است و در هر نقطه ای از این کشور پهناور چنانچه مشکلی برای هم وطنان رخ دهد یگان های امداد و نجات و تکاوران نزاجا اماده هر نوع کمک رسانی هستند.





براى امير المومنين عليه السلام نامه‏ اى از معاويه رسيد حضرت مهر نامه را شكست و قرائت كرد : " از طرف امير المومنين و خليفة‏ المسلمين ، معاويه بن ابى سفيان براى على :‏ اى‏ على ! در جنگ جمل هر چه خواستى با ام المومنين‏ : عايشه و اصحاب رسول خدا : طلحه و زبير كردى‏ اكنون مهياى جنگ باش " حضرت جواب نامه را اينگونه نوشت : از طرف عبدالله تو به رياست‏ مى نازى و من به بندگى خداوند من آماده جنگ‏ هستم به همان نشان كه " انا قاتل جدك و عمك و خالك : من همان قاتل پدربزرگ و عمو و دايى تو هستم " سپس نامه را مهر و امضاء فرمود و از شاگردانش كه در محضرش بودند ، پرسيد : كيست كه‏ اين نامه را به شام ببرد ؟ كسى جواب نداد دوباره حضرت سوالش را تكرار فرمود و اين بار طرماح از ميان جمعيت برخاست و عرض كرد : على‏ جان ! من حاضرم‏ حضرت ضمن اينكه او را از متن‏ تند نامه آگاه كرد ، فرمود : طرماح ! به شام كه‏ رفتى مواظب آبروى على باش‏ طرماح گفت : سمعاً و طاعة‏ً آنگاه نامه را گرفت و بسوى شام حركت كرد معاويه در باغ قصرش بود كه عمرو عاص خبر رسيدن‏ يكى از شاگردان على را به او رساند معاويه‏ فورا دستور داد كه بساطى رنگين پهن كنند تا شكوه آن طرماح را تحت تاثير قرار بدهد و او را به لكنت بيندازد دستور انجام شد طرماح وقتى‏ وارد شد و آن فرشهاى رنگين و بساط مفصل را ديد ، بى اعتناء با همان كفشهاى خاك آلوده اش قدمها را بر فرشها گذاشت ، خود را به معاويه رساند و همانطور كه او بر مسندش لميده بود ، طرماح نيز لم داد و پاهايش را دراز كرد اطرافيان معاويه‏ به طرماح اعتراض كردند كه " پاهايت را جمع كن " اما او گفت : تا آن مردك ( معاويه ) پاهايش را جمع نكند ، من هم پاهايم را جمع نخواهم كرد عمرو عاص به معاويه در گوشى گفت : اين مردى‏ بيابانيست و كافيست كه تو سر كيسه ات را كمى شل‏ كنى تا او رام بشود و لحنش را هم عوض كند معاويه ضمن اينكه دستور داد تا سى هزار درهم‏ پيش طرماح بگذارند ، از او پرسيد : از نزد كه‏ به خدمت كه آمده اى ؟ طرماح گفت : از طرف خليفه‏ برحق ، اسدالله ، عين الله ، اذن الله ، وجه‏ الله ، امير المومنين على بن ابيطالب نامه اى‏ دارم براى امير زنازاده فاسق فاجر ظالم خائن ، معاوية بن ابى سفيان‏ معاويه ناراحت از اينكه‏ سى هزار درهم نيز نتوانسته است كه اين شاگرد على عليه السلام را ساكت كند ، گفت : نامه را بده ببينم ، طرماح گفت : روى پاهايت مى ايستى ، دو دستت را دراز ميكنى تا من نامه على عليه‏ السلام را ببوسم و به تو بدهم‏ معاويه گفت : نامه‏ را به عمرو عاص بده‏ طرماح گفت : اميرى كه ظالم‏ است ، وزيرش هم خائن است و من نامه را به خائنى‏ چون او نميدهم‏ معاويه گفت : نامه را به يزيد بده‏ طرماح گفت : ما دل خوشى از شيطان نداريم‏ چه رسد به بچه اش‏ معاويه پرسيد : پس چه كنيم ؟ طرماح گفت : همانكه گفتم‏ بالاخره معاويه نامه‏ را گرفت و خواند بعد هم با ناراحتى تمام كاتبانش‏ را احضار كرد تا جواب نامه را اينگونه بنويسد " على ! عده لشكريان من به عدد ستارگان آسمان‏ است‏ مهياى نبرد باش " طرماح برخاست و گفت : من خودم جواب نامه ات را مى دهم‏: على عليه‏ السلام خود به تنهايى خورشيديست كه ستارگان تو در برابرش نورى نخواهند داشت‏ سپس خواست برود كه معاويه گفت " طرماح ! سى هزار درهمت را بردار و سپس برو " اما طرماح بى اعتناء به‏ حرف معاويه و بدون خداحافظى راه كوفه را در پيش‏ گرفت‏ معاويه رو به عمرو عاص كرد و گفت : حاضرم‏ تمام ثروتم را بدهم تا يكى از شما به اندازه‏ يكساعتى كه اين مرد از على طرفدارى كرد ، از من‏ طرفدارى كند عمرو عاص گفت : بخدا اگر على به‏ شام بيايد ، من كه عمرو عاصم نمازم را پشت سر او ميخوانم اما غذايم را سر سفره تو ميخورم


یان کوبیش به شورای امنیت گفت: روزهای داعش در عراق به آخر رسیده است.
وی از نیروهای شرکت کننده در عملیات آزادسازی موصل خواست تا به حملات نظامی خود با همین روحیه ادامه دهند.
کوبیش تاکید کرد: عراق نیازمند حمایت و کمک مداوم و بزرگ جامعه بین المللی در مرحله بعد از داعش خواهد بود زیرا هرگونه قطع ناگهانی مشارکت و حمایت به معنای تکرار اشتباهات گذشته خواهد بود و عواقب وخیمی برای امنیت و ثبات در خارج از مرزهای عراقی و حتی در سطح جهان به همراه خواهد داشت.
وی افزود: نیروهای عراقی با حمایت بزرگ شرکای بین المللی و خصوصا آمریکایی در عملیات رزمی پیچیده در مناطق شهری مشترک باقی خواهند ماند اما در آینده نزدیک، عملیات آزادسازی در عراق پایان خواهد یافت زیرا روزهای به اصطلاح داعش به آخر رسیده است.




چهار شنبه 13 بهمن 1395برچسب:نیکان ,کاش اینطور شویم,,,!, :: 14:33 ::  نويسنده : علی یگانه

چنان زندگی کن... کاش اینطور شویم...!

 

 

 

 
 
 

 

سر تا پایم را خلاصه کنند


می شوم "مشتی خاک"


که ممکن بود "خشتی" باشد در دیوار یک خانه


یا "سنگی" در دامان یک کوه


یا قدری "سنگ ریزه" در انتهای یک اقیانوس


شاید "خاکی" از گلدان‌


یا حتی "غباری" بر پنجره


اما مرا از این میان برگزیدند :


برای" نهایت"


برای" شرافت"


برای" انسانیت"


و پروردگارم بزرگوارانه اجازه ام داد برای :


" نفس کشیدن "


" دیدن "


" شنیدن "


" فهمیدن "


و ارزنده ام کرد بابت نفسی که در من دمید


من منتخب گشته ام :


برای" قرب "


برای" رجعت "


برای" سعادت "


من مشتی از خاکم که خدایم اجازه ام داده :


به" انتخاب "


به" تغییر "


به" شوریدن "


به" محبت "


وای بر من اگر قدر ندانم♥•٠‌

چهار شنبه 13 بهمن 1395برچسب:نیکان, نماز, :: 14:27 ::  نويسنده : علی یگانه
 

 

 

صدای دلنشینی گوشهایم را نوازش میکند و سکوت و تنهایی ام را در هم

 

میشکند بویی به مشامم میرسد.عصاره عطر اقیاقیاست که با گل رز

 

امیخته شده و فریاد دلنشین الله اکبر را با نسیم صبحگاهی به در خانه

 

مردم می کوبد؛خدا بزرگ است.« حی علی فلاح»بشتابید به سوی

 

رستگاری.از خواب برمی خیزم به کنار حوض می روم شنای ماهیان درون

 

حوض مرا به یاد،شستشوی انسان بوسیله ی نماز های پنج گانه می

 

اندازد. چه صدای دلنشینی«لا اله الا الله»معبودی جز او نیست.سجاده ام

 

را باز می کنم،فریادی از درون،خود را به دیواره های وجودم می کوبد و انگار

 

دیگر تحمل سکوت را ندارد.

 

می خواهد بغض سکوتش را بشکند و فریاد بزند و با خدای خویش راز و نیاز

 

کند. قنوت چه لحظه زیبایی است. انسان را به یاد ان پرستویی می اندازد

 

که سالهاست در فراغش به افق نظاره میکند. و من در بی کسی هایم

 

 

تنها نام مقدس تو را زمزمه میکنم چون تو تنها کسی هستی که در اوج

 

فاصله ها صدایم را میشنوی.

 

ای یاری دهنده دلهای ناامید از تو میخواهم دلم را با نورت روشن سازی

 

 

ودر هنگام مصیبت ها پناه دل بی کسم باشی.نماز را دوست دارم وقتی

 

که سر بر سجده میگذارم ودر مقابل مقام بلند تو حاجتم را میخواهم وقتی

 

که سجده میکنم میخواهم ساخته شدن وجودم از خاک را به یاد آورم و

 

همچنین از نعمت های بی کران خداوند تشکر کنم.وقتی نماز میخوانم به

 

کرانه های آسمان میرسم،به اعلاء و به عروج میرسم نماز لحظه ی زیبایی

 

است. آری چه زیباست زمانی که فرشتگان در زمان خواندن تو را همراهی

 

 

میکنند و آن نور و درخششی که در چهره ی ما پدیدار می گردد.فرشتگان

 

را ببین در دستهایشان قلم هایی است که ثواب نماز را می نویسند قلم

 

هایشان از جنس انوار الهی است. انسان با نماز به شناخت حقیقی خدا

 

می رسد. .

چهار شنبه 13 بهمن 1395برچسب:نیکان ,شهدای مدافع حرم, :: 14:19 ::  نويسنده : علی یگانه

یکی از نیروها: تعدادشون زیاده نیرو رو عقب بکشیم؟
شهید مهدی صابری: نه نه عقب نشینی تو کار نیست سنگر رو حفظ کنید.

شهید مهدی صابری با بیسیم: می تونی یکی رو بفرستی برای ما آب بیاره؟
جواب بیسیم: جواب منفی

و شهید مهدی صابری : عیبی نداره یا علی کربــــــلا

و اینگونه است که شهدای ما حسین گونه با لبی تشنه شهید می شوند.
مهدی جان ما را هم دعا کن بتوانیم حسین گونه شهید شویم.



.......................... مردی که می خواست دیده نشود .............................

حسین بادپا سردار بی نام ونشانی که اخلاص را نزد رفقای شهیدش فرا گرفته بود

هر گز نخواست دیده شود و نامش سر زبانها افتد . حسین بادپایی که دلش می خواست

دیده نشود اصرار داشت که شهید شود و مگر نگفته اند عاقبت جوینده یابنده بود

ومگر نگفته اند اگر دری را بکوبی واصرار کنی عاقبت ان در باز می شود .

با شروع جنگ داخلی در سوریه وفعالیت گروههای تکفیری حسین به انجا رفت و هر بار

که بر می گشت به اقتضای طبع وجودش که می خواست دیده نشود اگر سوالی می شد

مختصر ومهربانانه ونرم وملایم همراه با لبخندی بر لب پاسخ میداد پاسخی که قانعت

نمی کرد روزی پرسیدم حسین جان فرماندهان شهید تیپ فاطمیون را می شناسی تنها

بدین نکته اشاره کرد که بله می شناسم وهر گز نگفت به همراه انان در تپه قرین چه

کربلایی برپا کرده بود وهرگز نگفت با انفجاری که سبب شهادت فرمانده تیپ فاطمیون

ومعاونش شد او نیز به هوا پرت شد و شهادت را در کنار خودش حس کرد

او از رشادتهایش در زمان جنگ تحمیلی و در زمان جنگ با تکفیریها هیچ نمی گفت

چرا که می خواست دیده نشود و هر که بخواهد منیت را کنار بگذارد وبا اخلاص برای خدا

کار کند وبین خود وخدا را اصلاح کند یقینا خداوند نیز بین او ومردم را اصلاح کرده واو را

شهره جهانیان میکند و با چشیدن شهد شهادت به او رضوان الهی را رزق وروزی او میکند .

روحش شا د وهمنشینی با دوستان شهیدش گوارای وجودش باد ...

جلیل شعبانی پانزدهم تیرماه 94

 

درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید
آخرین مطالب
پيوندها

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان نیکان و آدرس ataataee.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان


ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت: