يک کاروان اسارت
نیکان
دو شنبه 10 مهر 1396برچسب:نیکان، عاشورا, :: 21:28 ::  نويسنده : علی یگانه

 

يک کاروان اسارت... يک کاروان غربت... يک کاروان درد...

ماه و خورشيد و ستارگان همه بر نوک نيزه مي درخشند... بانويي از تبار ياس کبود ، دارد براي يتيمانِ برادر پدري مي کند انگار... چادر خاکي و قد کمان و صورت سيلي خورده اش نشان از مادر دارد... آه! چه بي رحمانه زنجير به دستان پر نور ولايت زده اند اين قوم بدنام !

گويا نمي دانند که ولايت را نمي توان به زنجير کشيد... اين نامرد مردمان به خيال خام خودشان نور ولايت را خاموش کرده اند... نمي دانند که هزار و اندي سال گذشته و نور حسين و فرزندانش هنوز هم شمع محفل روزگار است... 

به راستي که کربلا در کربلا مي ماند اگر زينب نبود همه خاموش شده اند، گويا صوت حيدر جاري است از لب هاي زينب... اوست که با افتخار مي گويد: ما رأيتُ الا جميلا جز زيبايي در صحراي کربلا نديدم... اما حالا بر جبين شام و شاميان عرق شرم نشسته است... اُف بر سنگ هاي پرتاب شده از روي بام... اُف بر خنده هاي کودکان و هلهله ي زنان... اُف بر نامردان مرد نما...10 نفس ديگر باقيست... 

کربلا يعني که حق در سلسله....پاسخ اشک يتيمان هلهله.........

کربلا در کربلا مي ماند اگر زينب نبود...


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید
آخرین مطالب
پيوندها

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان نیکان و آدرس ataataee.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان


ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت: